......


فصل آخرمن

شکستم...

 

دیدم...

شکستم....

هی به خودم می گفتم...

دگه تمومه....

بااینکه خودم روندمت از خودم....

اما چقد دلم مخاست بگم بمونی....

وقتی بهم نگاه می کردی....

چشات بهم می گفت...

دگه تمومه...

رفتی و....چیزی نگفتی....

این روزا سکوت این خونه...

برام عذابه....

این روزا....

دلم در به دره....

دلم گرفته....

با هر صدایی....

می گم شاید تویی....

دوباره اومدی....

به خونه سرزدی....

هر لحظه...

 تو التهاب اومدنت....

جون میدم....

.

.

.

.

چطور تونستی....

بزاری بری...

چه راحت....

بهم گفتی دوست ندارم....

شکستم....

گرفتار عشق تو بودم....

نموندی....

گذاشتی آتیش بگیره وجودم....

.........

......

....

..

.

یه روزی ...

یه جایی...

یکی بود...

که منو دوست داشت....

ولی حالا رفته....

کسی نیست که بدونه....

بی خبر کجا رفته....

همه ی قصه م این بوده....

چقد آسون....

قلبمو ربوده....

اما اون حالا رفته...

کسی نمی دونه  سرم چی آورده....

.

.

.

.

ازتو خیلی دلگیرم.....

ازعشق تو سیرم....

این قصه ی ماست....

میبینی چه کوتاس....

تقصیره تواه.....

 که اشک تو چشام پیداست....

حالا ازت فقط....

 یه عکس مونده برام....

که شده مونس تنهایام.....

.

.

.

 چشای خیسمو ندیدی...

که هنوزم چشم براهته...

اما تو...

چه راحت ازم گذشتی....

حتی دلت واسم نسوخت.....

دم رفتن هم....

ازم خدافظی نکردی....

.

.

.

بخدا می ترسم....

از این تنهایی....

بی کسی....

میترسم....

یه لحظه هم تو جای من باش....

یه شب تو چشم به در باش....

یه لحظه ام شده دلواپسم باش....

.

.

.

چقد امشب....

 هوای خونه سرده....

بخدا خسته م.....

پردردم.....

شبا منم واشکام....

آخه تا کی اشک بریزم...

خاستم که....

دل بکنم از عشقت.....

اما نتونستم....

بخدا سخته واسم....

آخه هنوز زوده...

 واسه مردن دلم....

بخدا سخته واسم...

بی تو بمونم.....

آخه هنوزم دوست دارم....

آخه بی تو نمی تونم.....

.

.

.

نگوچیزی بینمون نبوده....

نگو دل بریدی ازم....

بگو که.....

همه ی اینا یه خابه....

رفتنت از پیشم......

محاله.....

 

نگو همه ی قصه همین بود....

 

بگو که پیشم می مونی.....

.............................................................

...................................................................



نظرات شما عزیزان:

دختری از جنس باران
ساعت12:30---16 دی 1391
آیا می دانید که اگر شما در حال حمل قرآن باشید ،

شیطان دچار درد شدید در سر می شود

و باز کردن قرآن ، شیطان را تجزیه می کند

و با خواندن قرآن ، به حالت غش فرو میرود..

و خواندن قرآن باعث در اغما رفتنش میشود؟؟؟؟

و آیا شما می دانید که هنگامی که می خواهید

این پیام را به دیگران ارسال کنید ،

شیطان سعی خواهد کرد تا شما را منصرف کند؟؟؟؟

فریب شیطان را نخور!!!!!

پس این حق را دارید که این پست رو کپی کنید

به امید اینکه همه در پناه قران باشیم...!!!


LOGAFT
ساعت11:41---13 دی 1391
خیلیل دیگه شاعرانه!!!
آپ میکنی یه خبری بده دیگه عسیسم!!!
دوسمتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت ت دالم!
بووووووووووووووس بای بای


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در چهار شنبه 13 دی 1391برچسب:,ساعت 11:21 توسط seli| |


Power By: LoxBlog.Com