فصل آخرمن

کابوس

این روزا....

توی یه خواب سیه اسیرم....

توی بند یه دیوشوم....

یه کابوس به زنجیرم.....

توی بغض و تنهایی ...

دارم جون میدم.....

این روزا...

میون دادوشیون سرگردانم....

 سرگردان....

هرگوشه و...هرسوی خونه رو...

ب دنبال گلی میگردم....

گلی ک جلوی چشام بود و...

امانمی دیدم.......

.

.

.

خواهرم .....

سینه ام تنگ است....

این چه دردیست که رهایم نمی کند.....

این غم بی انتهاچیست...؟

آخه سینه ام ب انتهای این غم نیست....

این چه دردیست رهایم نمی کند....

چرا دلم اینقد تنگ است....؟

چرا این غم در باورم نمی گنجد.....؟

.

.

.

چرا گلدان خانه خالی ست....؟

پس گل گلدان کجاست.......؟؟

این مه سیه چیست....؟

که به آسمان خانه چیره شده....؟

چرا اینقد هوای خانه بارانی ست.....؟

این چه دردیست ...

که سینه ام را چاک می دهد....

چرا این درد رهایم نمی کند...؟

کسی نیست مرا از این خواب بیدار کند....؟

هر گوشه رو ...

بدنبال آن گل میگردم....

چرا جای گل خانه خالیست....؟؟؟؟؟

کسی نیست از این کابوس رهایم کند....؟

............................................................

................................................................

این  روزا چه شبش چه روزش توی یه خواب طولانی ام....

توی یه کابوس که هر لحظه اش داره عذابم میده  و کسی نیست بیدارم کنه ....

هرچی خدارو صدازدم ...

خداهم صدامونشنید.....

.

.

.

خواهرم....

امروز چهل روزه نیومدی خونه....

گوشه گوشه ی این خونه عطرت پیچیده و....

خاطراتت ....

سینمونومیسوزونه......

خواهرم....

چهل روزه حتی صدای پاتونشنیدم....

چهل روزه همه مون ب امید اومدنت چشم به در می دوزیم....

آخه چطورمیتونم باباو مامانو آروم کنم ...

وقتی کنج اتاقمون میشینموباخاطراتت میشکنمو کسی نیست خودموآروم کنه...

وقتی اسم قشنگتو روی کاغذ میارم....

باورم نمیشه دیگه نیستی...

آخه باورش منوب مرز دیونگی میکشونه....

.

.

.جای خالیت ....

هرروز هر شب آتیش به جونمون می زنه.....

دیگه دلم طاقت نمیاره....

آخه اون کی بود که تورو از چشامون گرفتو....

تاآخر عمر اشک وب چشامون داد....

.

.

.

خواهرعزیزم....

 نو عروس خونمون...

چطور باور کنم ...

آخه سه ماه پیش.....

 توتب وتاب عروسیت بودموتوروتولباس سفید عروس دیدم......

ولی بیست وپنجم مهرماه تو کفن سفید دیدمت....

 خواهرم باورش سخته...

 نمتونم باورکنم....

با هزار آرزو رفتی....

بغض گلوموگرفته و باید توخفا هق هق کنم تا مبادا بابا مامان صداموبشنون.....

 خواهرم....

هربار که سرمزارت میام و چشمم ب اسمت می افته...

یاد حرفت که میگفتی چقد اسمم قشنگه می افتم و...

آتیشم میزنه....

آخه باورم نمیشه اسم قشنگت روی سنگ مزارت حک شده...

خواهرم  ....

نمتونم جای خالیت و نبودتو باورکنم...

نمیدونی چندوقته توحسرت بغل گرفتنتم...

توی حسرت شنیدن صداتم...

فکرنمی کردم اون خدافظی...

خدافظیه آخرته......

.

.

.

.

هنوزم این امیدو دارم یه روز برمیگردی...

آخه برام سخته توی رویا بغل بگیرمت

آخه من خودتومیخام نه رویاتو....

من میخام بیام درخونتوبزنم نه سرمزارت گل بیارم.....

آخه این سخته باور کنم دیگه نیستی....

خواهرم ...

من وسهیلا رو هیچ وقت تنها نذار.....

تاابد منتظرت میمونیم برگردی

...........................................................

.............................................................

دوستت دارم خواهرم عزیزم....

.............................................................

.............................................................

تو سمت اوج می رفتی   و  زمین پای مرا می بست.....

تورادست کسی دادم          که میدانم حواسش هست....

 ...................................................................................

باتشکراز همراه همیشگیم logaftکه توی این لحظه های سخت تنهام نذاشت....

 seli

نوشته شده در شنبه 25 آبان 1392برچسب:,ساعت 16:52 توسط seli| |

عشق ...

یه روز توی کوچه ی عشق....

عاشقی بود شکسته بال....

می گفتی....

از خیلی پیشا....

رفته توی فکرو خیال...

یه قلب سردوزخمی هم افتاده بود کناراون.....

از ترکش می ریخت زمین....

هزار هزار قطره ی خون....

یه خط تیره ی بزرگ....

دور دلش کشیده بود....

((به فلب من دست نزنی))

اینو یه جاش نوشته بود......

هر کس که می گذشت...

واسش اشک می ریخت به یاد گار...

می گفت که بیچاره دلش افتاده دست روزگار....

منم درست مثه همه.....

گفتم عجب دنیایه.....

سهم تموم عاشقاش....

غصه وبی وفاییه.....

اما یکی یواشکی زمزمه کرد.....

((این تهمته))

تقصیرعشق نیست....

به خداهمش مال این غربته....

فکرکردم این صدابازم صدای یه رهگذره......

امادیدم که اون جوون....

داره این حرفو میزنه.....

گفتم اگه عشق بی گناست....

پس چرا تودربه دری...؟

چرا سنگ غریبی رو....

این جور به سینه میزنی..؟

مگه به جز خدا....

کسی هست حرف ماروبشنوه...؟

اینو که گفتم....

اون بلند ازته دل آهی کشید.....

یدفعه یه قطره اشک.....

ازروگونه هاش چکید.....

گفت....

اگرتو می فهمیدی...

 چه حس پاکیه باهام....

چطور می فهمیدی....

یه روز دیگه هیچ کسی نیست دوروبرت......

حسرت داشتن دلم میموند....

رو قلب بی کست.....

گفتم اگه توعاشقی دلیل گریه هات چیه...؟

شریک غصه های تو....

همدم لحظه هات کیه...؟

چرا شدی....

آواره ی این کوچه های تنگ و تار......؟

چرا فراموشت شده....

گل بودی نه بوته ی خار.....؟

گفت....

سرمن هر چی بیاد حقمه....

آخر این منم......

که با غروروطعنه هام....

به زیر قولام میزدم....

یه روزی من بودم و....

 اون کسی که میگفت با توام.....

می گفت که هرجاکه توباشی....

پشت وپناه تومنم....

هروقت که دلگیر می شدم.....

می گفت که....

 من دوستت دارم

محاله که تورو...

توی نیمه راه جابزارم.....

به خاطر من ازهمه گذشت و....

گفت تورومیخام.....

هرجایی که بری....

منم پشت سرت باهات میام.....

اما منم از ترس دلم.....

گفتم برو عزیزمن....

ماکه بهم نمی رسیم....

پس چرا من دروغ بگم.....

شاید که بهترازمن.....

پیدابشه برای تو......

اما توقلب من کسی نمی گیره جای تورو...

بااینکه بی تابی میکرد....

با اصرار من بارشو بست.....

کوله بار غصه هاشو ....

روی زمین کشیدورفت.....

گفت...

که می رم ولی بدون یادت نمی ره از دلم....

حتما این تقدیرم بوده....

که این بلا اومد سرم.....

وقت وداع شونه هاموبوسید....

ولی بی صداپرید.....

اما از اون روزی که رفت....

چشم من روز خوش ندید....

خونه بدون اون .....

درست زندون بودمثل قفس.....

هرلحظه بدتر می شد....

این خونه بدون هم نفس.....

خدام دلش گرفته بود...

از کارمن گله میکرد....

ابرو جلوش گرفته بود ...

آروم ...

آروم گریه می کرد.....

توی آسمون نبود .....

نشون از یه ستاره یا یه ماه....

همه رهام کردن....

ولی حتی نمی دونم چرا....؟

قصر خیالم خیلی زود....

ویرونه گشت و بی ثمر.....

راهی واسم نمونده بود....

جز اومدن به این سفر....

نمی دونی بی همسفر....

چی سرمن آوردن.....

این مردم پول پرست وپست....

که باغرورشدن عجین.....

قلب منواین جور نبین....

واسه خودش رویایی داشت.....

امایکی از همینا....

پا روی قلب من گذاشت....

یکی اومدگفت....

که منم درست مث تو بی کسم....

خدابهم گفته بیام ب دادقلبت برسم....

منم می دونم که .....

قلب تو شریکی مثل من می خاد.....

اینقدر بفکر اون نباش...

بمیری هم اون نمیاد.....

من باورم نشد....

ولی گفتم شاید حق با اونه....

کی حاضره با این همه....

بازم کنارم بمونه...

دل وزدم به دریاوگفتم....

قبول پیشم بمون....

حرف دلم روازتوی چشای......

عاشقم بخون.....

اما همون گربه سیاه....

که قلبموربود.....

یه روز نشد.....

که قلبموتوجاده جا گذاشت....

هرکسی که دلش می خواست...

اونو به زیر پاش گذاشت....

بعد باورم شدکه.....

اونم اصلا منودوستم نداشت......

دیگه قسم خوردم......

به هیچ کس آدمکی وفانکنم.....

به خاطره دل خودم.....

به هیچ کس رو نکنم......

خورده های قلبمو ....

باز وصله زدم با اشک وخون....

دست کشیدم...

 ازهمه ی خوب وبدی این زمون.....

تا اینکه بعد مدتی ....

نامه ای به دستم رسید....

بادیدنش .....

قلب ودلم تا آسموناپرکشید.....

اون نامه مال اولین عاشقی بود....

که واسه من حاضر شد......

از پیشم بره بغل کنه زانوی غم.......

تونامه نوشته بود....

که میادمنوبغل کنه.....

میاددوباره....

شب هاروتاصبح کنارم سرکنه.....

نوشته که داره میاد....

نوشته شده در دو شنبه 26 فروردين 1392برچسب:,ساعت 9:33 توسط seli| |

هنوزم منتظرم......

گردش ایام و.....

سپری شدن روزهای بی تو.......

رقص باد و....

شاخه های بید مجنون....

قدم های سنگینم توی خیابون.....

نفس های آخرتوی سینه م......

مرور تک تک خاطراتمون.....

شده حکم مرهم واسه دل خسته م......

من آرومم.....

آرومه.....آروم.....

پراز حس سکوت......

اما....

خیسم از نم نم بارون........

هنوزم منتظرم......

منتظر......

هنوزم چشم به راهت نشستم......

می دونم.....

یه روزی از راه می رسی....

می دونم.....

یه روز میاد.....

که دستامو توی دستات می گیری.....

.

.

.

.

روزهارو می شمرم و.....

تک تک ثانیه هارو به اسمت ......

صدامیکنم......

به امید دیدن چشات......

چشم انتظار فردامیشینم.....

فردایی که شاید....

خورشید روبه ارمغان بیاره......

زمستون رو بیرون کنه.....

بهارو مهمونم کنه.....

باز دوباره خونمون.......

پراز شکوفه....

پراز لحظه های باتوبودن.....

پراز حس غرور شه......

.

.

.

.

وقتی دلگیرم و خسته......

چشاموروی هم می ذارم.....

چشم تو چشمات می دوزم......

دستاتو محکم میگیرم......

لب رو لبات میذارم.......

تا که آروم بگیرم.....

اما.....

وقتی چشامو باز می کنم......

دستاتو از تودستام می کشی....

نگاهتو ازم می دزدی و....

لباتو از رو لبام برمی داری....

اونوقته که من.....

باز تنهایی رو به آغوش میکشم.......

.

.

.

امسالم....

مثه سالهای ی که گذشت.....

باجای خالیت و....

با غم نبودنت گذشت.......

سالهایی که ....

جزفصل خزون......

فصلی تو زندگیم نذاشت......

نشده یه لحظه از داغ نبودنت....

بارون رو از دلم دورش کنم......

نشده درنبودنت......

بی وفایی رو پیشه کنم......

دلم با تنهایی ساخت......

با خیال دستات جون گرفت......

جای شونه های گرمت....

سر روشونه های سرد مرگ گذاشت......

........

..........

...............

این همه سال .......

یه لحظه هم یادم نکردی.....

حتی راهتم گم نکردی.....

همه چی رو راحت فراموش کردی......

منو چه راحت.....

 تو اوج تنهایی دفن کردی......

اما.....

هنوزم منتظرم.......

هنوزم می خام.....

خونه رو.......

واسه تو  .....

واسه اومدنت......

واسه دوباره مهمون شدنت آماده کنم........

.

.

.

.

آخه می خام.....

اینبارجای عکست.....

با خودت سال و تحویلش کنم......

روزهای آخره......

دارم وعده ی چشاتو به چشام میدم......

دارم از تو.....

از خوبیات واسه دلم میگم.......

ازاینکه اینبار......

قراره جای یادت.....

خودت کنارم بمونی......

نکنه یه وقت نیای....

نکنه با دلم بد تاکنی......

آخه وعده تو به دلم دادم.....

نکنه بدقولم کنی.....

آخه دلم......

خیلی وقته که شکسته.......

.

.

.

این روزهای آخره.......

سال جدید توراهه.......

سالی که نمی دونم.....

شاید باز باخیالت تو تموم شه.......

شاید انتظارمن بیهوده باشه......

شاید دیدنت باز خواب و خیال شه......

اما نه......

شایدم همه چی عوض شه.......

توبیایی و......

دستاتو توی دستام بذاری......

رخت تنهایی روازتنم دآری و.....

منو به آغوش بکشی........

.................................................................

تقدیم تو باد......

خاطرات بهاری که...

درسینه مان عشق شکوفه زد......

تابستانی که...

در دل هامان عشق رویید......

پاییزی که...

برگ های تنهاییمان ریخت......

وزمستانی که...

در آغوشت گرم گذشت.......

 

زیباترین سال تقدیم تو باد.........

...........................................................................

روزای آخر سال رو بدون تو و توی حسرت باتو بودن

پشت سر میذارم......

ازاینکه قراره یه ساله دیگه تو انتظار دیدنت بمونم.....

قلبم میگیره........

نمی دونم لحظه ی سال تحویل یادمنم میوفتی......؟؟؟

منی که هرسال لحظه تخویل....

کنار سفره ی هفت سین با عکست سالمونومیکنم....

کاش که بشه امسال  جای عکست با خودت سالو تحویل کنم ....

جای عکست ایندفه خودت بهم سال و تبریک بگی............

.................................................................................

با آرزوی سالی پراز عشق ولحظهایی آمیخته به شادی و بوسه

برای تک تک شما عاشق ها و دلشکسته ها....

امیدوارم سال جدید برای تموم شما دوستای گلم سالی پراز لب و عشق باشه

           .....سال نومبارک.......

آرزومند آرزوهای شما.............

.........................................................................seli

نوشته شده در دو شنبه 28 اسفند 1391برچسب:,ساعت 16:7 توسط seli| |

 

لحظــه های بارونـــــی

 
 
Seli
 
LOGAFT
-----------------
 
 
وجودم سرده سرده....
هنوز دستام میلرزه و دستای سرد بارون....
روی شونه های خسته م...
سنگینی میکنه....
انگاری دارم....
آروم...آروم....جون میدم....
انگاری توی زندون تنهایی اسیرم....
تنم خیس بارونه و....
هنوزم میون اون همه آدم....
چشام به دنبال توئه...
چه میشه کرد...؟
دست خودم نیست......
...
.....
.......
رو به سقوطمو سکوت...
تنها صدای فریاد نجاتمه...
پشت پرده ی غرور...
پنهونمو حتی این غرور سگــی...
نمیتونه مانعی برای دوست داشتنت باشه...
...
آواره ی خیابونامو به امید دیدنت...
شبامو با چشم باز میخابم...
برای داشتنت دقیقه زیاده...
ثانیه هارو میشمارمو برای دلتنگیم...
اشک ناچیزه...
خون گریه میکنم...
...
تو کجایی که عطرت ساقدوشمه و به جای تو...
یادت لباس سفید میپوشه...؟
کجایی که قشنگ ترین شب زندگیمو با خاطراتت جشن میگیرم...؟
کجایی که تبریک میگن...
اما...
همه به تویی که نیستی...؟
...
کجایی...؟
...
با یه دنیا آرزو روبه رو میشمو...
سخت نیست...
خیالی زندگی کردن...
کنار تویی که همیشه تو خیالمی...
...
خیالی نفس کشیدن...
با تویی که هرلحظه حرم نفسمی...
...
خیالی جشن گرفتن...
پیش تویی که شریک خوشحالیامی...
...
آواره ی خیابونامو به امید دیدنت...
هنوز همون پیرهن تنمه...
که یروز تو منو...
با همون پیرهن میشناختی...
..............
.........
......

میرم دنبال اونی که....
فقط لباسش شبیه لباس توئه....
خودمومیرسونم بهش..
ودست میذارم رو شونه ش...
اما......؟
همین که برمیگرده....
اون موقعه س که....
...
که دنیا جلو چشام تیره وتارمیشه....
پاهام سست میشه...
اشک چشمامو میشوره و انگار...
باز تو نیستی.....
این دلتنگی امونو میبره....
باز به زمین می خورم....
و اشک همدم تنهاییم میشه....
...
......
.........
هرلحظه انگار...
منتظر اون لحظه م...
که دستاتو رو شونه م بذاری...
اسممو صدا کنی و من دوباره...
با عطر نفسات جون بگیرم...
...
محکم بغلت کنم...
تو آغوشم فشارت بدمو محکم...
به سینه م بچسبونمت...
...
که باز با تموم وجود بگم...
دوســــتت دارم...
...
اما همینکه یکی دست میذاره رو شونه م...
نفسم حبس میشه...
اشک میشینه تو چشمامو پاهام بی تاب میشن...
تا برمیگردم تا تو آغوشم بگیرمت...
...
میبینم طبق معمول...
یه رهگذر ساده س...
که داره دنبال یه آدرس میگرده...
...
نمیدونم...
شاید آدرس عشقش...
...
......
...........
 
این روزا....
سراغتو ازهر کس وناکس میگیرم.....
اما نه...
انگاری تو نیستی....
همه میگن...رفتی....
میگن نمیای...
دیگه برنمیگردی.....
نه... محاله....مگه تو دلت میاد...؟
مگه دلت میاد...
دوریمو کنارت ببینی....؟
نه تو نرفتی....دروغه.....
من منتظر می مونم.....
آخه دلم میگه توهم بفکرمی....
میدونم که برمیگردی.....
.
.
.
لحظه به لحظه....
هرنفس منتظرت می مونم....
آخه دنیای من تویی....
من که دنیامو دست کسی نمی دم.....
میدم.....؟
.
.......
...........
................

گاهی خسته از این همه تنهایی...
گاهی خسته از این همه دلتنگی...
یه گوشه آروم...
با عکست خلوت میکنم...
کسی رو که ندارم...
سراغتو از عکست میگیرم...
...
اما مهربون...
دیگه عکستم جز لبخند...
چیزی تحویلم نمیده...
...
دیگه فقط منمو یه عکس...
که جواب سربالا میده...
دیگه فقط منمو یه سایه...
که خیلی شبیه خودمه...
...
نه طاقت دوریتو دارمو نه دل دور بودن ازت...
همه ش دلواپس اینم...
الان کجایی...؟
کی کنارته...؟
با کی درددل میکنی...؟
سرت رو شونه ی کیه...؟
به کی میگی دوســــــش داری...؟
کی...؟
...
اما خوب میدونم بی وفا نیستی...
هرجاهم که باشی...
به یاد منی...
هرچی باشه...
ما دوتا عاشقیـــــم...
دوتا عاشق که دلاشون...
از تلخی...
پاکه پاکه...
...
میگن ولش کن...
میگن برو با یکی دیگه...
میگن بی خیالش اما...
یادم نمیره...
همیشه گفتی من دنیاتم...
خب تو هم که دنیاتو دست کسی نمیدی...
میدی...؟
......
...........
.................

این روزا....
دارم از دوریت میسوزم....
بیا و......
نذار تواین تنهای بپوسم....
بیا و... بذار....
که تورو بیبینم....
یه بارم شده.....
باز تورو بغل بگیرم....
بازاز وجودت کنارم جون بگیرم....
.
.
.
از وقتی که رفتی....
خیلی وقته که....
چشام به در خشک شده....
خیلی وقته که.....
تنهام........
خیلی وقته که.....
دارم از حسرت آغوشت میسوزم....
تموم هدیه هات شده....
تنها مونسم تو این شبا....
وتنها شاهدم شده.....
فقط اشک چشمام.....
...
بخدا دلم میگیره.....
...
نیستی....
...
بگو عشقم ....
چرا به غریبه دل بستی......؟
حالاعاشق کی شدی......؟
هنوزم چشم به راهت نشستم....
هنوزم دلبسته به عشق توام .....
بیا...بیا و...
نذارکه بگن ...... دلمو شکستی.....
....................
..............
..........
این شبا...
یعنی شبای دلتنگی...
این روزا...
یعنی روزای تنهایی...
این لحظه ها...
یعنی لحظه های بارونی...
...
تنهای تنهای تنهامو حتی...
راهی برای تسکین...
نیست...
...
من و تو...
عاشق هم بودیمو ...
...
چشم شور سرنوشت...
دستاتو از دستم کشید...
حالا...
شاید دستات...
تو دستای رقیبمه و چشمات...
تو چشمای رقیبم...
فقط...
بدون هنوز دستام...
منتظر گرمای دستای خودته...
...
مهربون من...
برگرد...
برگرد و با من باش...
شونه به شونه ی تموم این...
لحظه های بارونی...

..............
............
..........
من از تو دورمو....
اون به تو نزدیک....
من شبامو با چشم گریون به انتظارتو میشینم....
و تو....
شبا اونو محکم بغل می گیری.....
حالا چشات خیره به چشای اونه...
و چشای من خیس بارونه.....
.
..
.

شاید...
تو داری دوباره.....
عاشقانه طلوع میکنی...
....
 منم....
نشستم اینجا...
به تماشای غروب عشقم......
غم عشقت آروم.....
خونه کرده توی قلب خستم......
شده همدم این دل شکسته....
.
.
.
آخ .....خدا......
دلم گرفته .....
باورم نمیشه باز...
ورق زندگیم برگشت....
دوباره خنجراز پشت....
دوباره قلب من مرد....
رفتی ونیومدی و...
آروم....آروم.....
زیر این بارون تنهایی.....
تو تموم این لحظه های بارونی...
دل من شکست....
رفتی و.....
برنگشتی .....
و تو تموم لحظه هات گم شدم...
   شکسته بودم.....
        شکسته تر شدم........
.
.
.
این روزا.....شدم آواره ی خیابونا.....
و زیر نگاه های سرد مردم شهر.....
توی حسرت باتوبودن دارم له میشم.....
می شکنم......
این بارون.....
روزای باتوبودن رو به یادم میاره.....
روزایی که.....
زیرهمین بارون......
چترم بودی......
پرازعشق....
پرازاحساس بودی.....
برام...تنها تکیه گاه بودی......
...
.....
.........
از اولش عشق بود...
از اولش محبت بود...
از اولش عــلاقه بود...
حتی از اولش قسمت بود...
اما آخرش...
نه اعتماد بود...
نه علاقه بود...
نه امید بود...
نه سرپناه بود...
و نه قسمت...
و حتی دیگه یکی از ما دوتاهم نبود...
...
یه عمر پناهت بودم و حالا...
درست جلو چشمام...
از دست میدادمت...
...
از دست میدادمت اما...
وقتی که هم تو عاشقم بودی...
و هم من عاشقت...
...

چه قصه عجیبی...
...
تو میرفتی...
چشمام میدید...
آسمون گریه میکرد...
.......
.....
...
 
کاش حالمو میفهمیدی........
کاشکی میفهمیدی....
حالا بی تو.....
شدم بی سرپناه و...بی کس....
منمو تنهایی و دلهره و ترس.....
.
.
.
آروم تکیه میدم به دیوارو.....
می شینم کنج خیابون.....
توی این هوای سرد....
یه گوشه کز می کنمو......
به خیابون چشم می دوزم.....
آخه دیگه اشکی نمونده برام...
که بشه مرهم دردای دلم.....
فقط....
صدای هق هق گریه هام مونده برام.....
دیگه منتظره معجزه نیستم.....
یه گوشه همون کنج خیابون.....
دل شکستموتوی سینم پنهون میکنم.....
حالا تنهام و نا امید......
خیره ب مردم شهر.....
زیراین بارون تنهایی.....
به امید دوباره دیدنت میشینم......
...
.....
........
خسته از این همه شهرپیمایی...
یه گوشه آروم میگیرم...
نمیدونم...
چشام از خستگیه دنبالت گشتنه که خیسه...
یا از درد دلتنگی...
عکستو در میارمو دوس دارم ببینی...
اشکای مردی که هیچوقت نذاشت...
اشکاشو ببینی...
چشمای نازتو میبوسمو بازم...
با همون یه قطره امید..
که ته دلم سوسو میزنه...
چشمامو به رهگذرا می دوزم...
...
فقط یه معجزه...
کاش فقط یه معجزه بشه...
که باز...
ببینمت...
بیام کنارتو مثل قدیما...
محکم تو آغوشم بگیرمت...
به سینه م بچسبونمتو آروم...
به لبات بوسه بزنم...
کاش فقط یه معجزه...
یه معجزه...
.........
......
...
حالابی تو......
توی این همه رنگ....
دنیای من سردو بی رنگ شده....
نفسای خشک توی سینم....
بوی مرگو ب مشامم می رسونه.....
سر رو زانو میذارمو....
آروم چشامو میبندم....
بارون بادستای سردش و....
با صدای گرمش....
تا خود مرگ.....
بدرقه ام میکنه.....
.
تا خود مرگ...
.
.
.
آخه دردمو فقط بارون میدونه.....
آخه این روزا......
به جای دستای گرم تو.....
دستای سرد بارونه که.....
اشک چشامو پاک میکنه........
.
.
.
.
کاش این روزامو می دیدی...
می دیدی که بعد تو........
چ زجری میکشم......
هنوزم....یواش یواش.....
زیر لب میگم دوستت دارم......
.
.
.
کاشکی فقط...
فقط.....
فقط یه لحظه از کنارم رد میشدی و.....
منو بی تو....
بدون تو......
خیس بارون میدیدی......
میومدی و باز چترم میشدی....
دوباره منو به آغوش میکشیدی.....
و کاشکی این روزای بارونی تمومی داشت......

کاش میومدی و با اومدنت....
تموم ابرای سیاه رو کنار میزدی...
کاش میومدی و با گرمای وجودت ......
دنیامو پر از رنگ میکردی......
کاش میومدی...
...
......
.........
حالا تو این دنیای بی رنگه بی رنگه بی رنگ...
فقط چشام...
دنبال یه نفره...
که میدونم هنوز تن گرمش...
پر از رنگ عشقه...
که میدونم هنوز دستای گرمش...
پر از رنگ احساسه...
که میدونم هنوز چشمای مهمون نوازش...
پر از رنگ دلتنگیه...
...
نبضم از دوییدن خسته شده...
داره کم کم قدم میزنه...
انگار میخاد بشینه...
انگار داره میخابه...
...
بارون میکوبه رو تن سستمو چشمام...
آخرین دست التماسو سمت خیابون دراز میکنه...
کجایی...؟
دارم از دست میرم...
بیا و نجاتم بده...
از لگدای خسته ی بارون...
بیا و نجاتم بده...
از نفسای خسته ی ساعت...
بیا و نجاتم بده...
...
انگار از این دنیا...
که هرثانیه منتظر ثانیه ی بعدی و هر ثانیه بعد، حسرت ثانیه ی قبلو میخوری...
سهم ما...
همین روزای بارونیه...
همین روزا که حتی بارونم...
به تن ناامید من لگد میزنه...
همین روزای سرد که حتی ساعت به تن خسته م رحم نمیکنه...
همین روزای سردو سخته بارونی...
...
تموم ترسم از اینه...

ابرای سیاه برن...
بارون بند بیاد...
روزای کهنه تموم شن اما...
وقتی که واسه عاشق شدن...
دیره...
...
عکستو می بوسم...
...
چشمامو میبندم...
...
دستامو میذارم رو نبضمو آروم زمزمه میکنم...
...

بخواب...

     بخواب...

.........
......
...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
...
تو با اون غرق شادی و....
من اینجا غرق بارونم.....
برای چی ولم کردی.....
دلیلش رو نمیدونم....

تو این روزای بارونی...
دلم از غصه لبریزه...
چه رازی داره این بارون...
چرا انقد غم انگیزه...؟

نه راهی واسه برگشتن...
نه راهی غیره تنهایی...
تو دوری...آره... میدونم...
ولی هرلحظه اینجایی...
...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
...
دوستای گلم...
مرسی که تا آخر مطلب همراهمون بودین...

اولین باریه که مطلب گروهی تو وب قرار میدم و امیدوارم دوست داشته باشین...
 
تشکر ویژه دارم از LOGAFTعزیز...
که مدتهاست برای نوشتن این اثر وقتشو به من میده...
اگر از این پست خوشتون اومده...
توصیه میکنم حتما به وبلاگ داداش گلم با این آدرس سر بزنید:
 مطمنم ک خوشتون میاد حرف نداره....
 
نکته دیگه فیس بوک رسمی LOGAFT...
به نام LOGAFT ROOM که توصیه میکنم بهش سر بزنین...
 
 
با آرزوی آرامش برای تموم دلای پاک...
دوستتون دارم...
در پناه خدای تک ضربهای لحظه هام...
...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
LOGAFT & Seli
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نوشته شده در شنبه 19 اسفند 1391برچسب:,ساعت 17:7 توسط seli| |

چه سخته ......

دل بریدن از تو........

اینجا بی تو....

ثانیه هارو شمردن.....

چه سخته .....

صدا کردنت ونشنیدن جوابی....

حالا....

جای صدای تو....

صدای نفسای سکوته که....

توی خونه می پیچه.....و...

 گل خاطراتمون.....

از درد دوریت.....

هنوزم با اشک چشام سیراب می شه....

هردومون داریم از نبودنت ....

می میریم....

آخه اینجا....

سخته زندگی بی تو.....

سخته آخه....

به این زودی به آخر راه رسیدن.....

سخته واسم.....

آخه نمی تونم ازت دل بکنم.....

سخته از تو جدا شدن.....

سخته تنها.....

با رویای تو ساختن.....

.

.

.

.

دلم می خاد وقتی چشامو بازمی کنم.....

تو رو کنارم ببینم.....

اینبار.....

لحظه های ناب عاشقیمون.....

نشینه جای خاطره.....

دوباره بشه تکرار......

این همه سال بی تو بودن.....

این همه انتظار ....

بسه دیگه .....کافیه.......

دیگه نمی تونم بی تو بمونم......

آخه سخته.....

لحظه هارو بی تو سرکنم.....

سخته آخه .......

فقط با عکست درد دل کنم.......

آخه سخته واسم.....

بدون نفسای گرمت.......

شبموسحر کنم......

.

.

 

خیلی حرف مونده توی دلم......

که واست نگفتم.....

ازخیلیا دلگیرم.....

اما.....

تونیستی......

تاکه آروم بگیرم......

.

.

.

خیلی وقته که .....

که صداتو نشنیدم.....

خیلی وقته .....

چشام پی چشات میگرده......

وموهام بهونه ی دستاتو میگیره......

خیلی وقته.....

تنم ب تمنای تنت می سوزه......

خیلی وقته.....

دارم توی حسرت می میرم......

.

.

.

.

خیلی سخته دل کندن از تو......

خیلی سخته تحمل این همه فاصله.....

بعدتو.....

این غمه ک هروز بهم سر میزنه و.....

اشک......

جای تو منو بغل میگیره.....

.

.

.

آخه سخته بگم......

جدایی.....آخرخطه.....!

قصه ی منم ب جدایی ختمه......!!!

.

.

.

من ب بودنت دل خوش کردم.....

حالا زندگیم بی تو جهنمه....

آخه قرار نبود جای تو......

با تنهایی هم خونه شم.....

قرارنبود.....

جای دستای گرمت.....

شلاقه سرد روزگار تنمو نوازش کنه.....

.

.

.

سخته دل بریدن ازتو.....

سخته یکی رو جای تو دیدن......

.

.

.

نمی خام باکسی غیرتو باشم.....

نمی خام کسی غیر تو....

پا به این خونه بذاره.......

نمی خام کسی جز تو سراغمو بگیره.....

آخه می خام......

فقط تو آغوش تو....

جون بدم بمیرم......

..............................................................................

.................................................................seli

نوشته شده در جمعه 18 اسفند 1391برچسب:,ساعت 12:4 توسط seli| |

جای خالیت....

اینجا.....

یه گوشه....

توی بغض وتنهایی.....

توی حسرت وغم نبودنت....

وسکوت آخرین نگاهت.....

توی تاریکی این خونه.....

منم و جای خالیت.......

 گوشه گوشه ی این خونه.....

صدای تومی پیچه......

تکرار تموم حرفات و.....

 بستن پنجره.....

جلوی آینه وایسادنو ......

شونه کردن موهات....

و رفتنو.....

 خدافظی کردن و زود برمیگردم گفتنت......

اما رفتنی ک برگشتنی نداشت.....

منم و جای خالیت کنج این خونه....

.

.

.

.

 توی سکوت نبودنت....

یه گوشه......

به انتظار دوباره اومدنت....

نشستم.......

رفتی و اینجا......

جای خالیت دیونم میکنه.......

تیک تیک ساعت و گذر ثانیه ها.......

 تموم لحظه های باهم بودنمون رو ب یادم میاره......

بغض تنهایو بی کسیمو میشکنه.....

 بارون رو جای تو به این خونه میکشونه......

.

.

.

یه شب....همین جا.....

همین کنج خونه......

بهم گفتی.....

می خای بری واسه همیشه.......

گفتی یکیو پیدا کردی ک دردتو میفهمه.....

می خاد جای کویر.... دریارو بهت هدیه کنه......

نمی دونستم  دلم واست حکم کویره......

نمی دونستم عشقم پیشت اینقد حقیره....

اگه میگی دلم  واست کویره....

اینو بدون ....

با رفتنت.....

بارونو مهمون این کویرخشک کردی....

بارونی ک شاید  کویردلمو دریا کنه......

کویری که  شاید بتونه دریا رو بت هدیه کنه.......

آخه دلم هنوز رفتنتو باور نداره......

هنوز جای خالیت وشکستو باور نداره.....

هنوزم هرشب کنج خیال ....... گوشه ی خونه.......

 بغل میگیرمت و لبامورو لبات میزارم......

هنوزم حس میکنم کنارمی.......

منو همونجوری ک هستم حتی با دل کویرم.......

 دوسم داری.....

بازبا گرمای وجودت کنج خونه جون میگیرم........

آخه هنوز رفتنتو باور ندارم.....

آخه خودت قول دادی زود برمیگردی........

.

.

.

.

سخته فقط با یادت سر کنم........

آخه هنوز نگاه آخرت یادم نرفته......

آخه هنوز مونده  ک بگم.....

 چقد دوستت دارم.......

آخه هنوز زوده ک بسوزمو......

 ببازم.......

گفتی زود بر میگردی.......

اما.....

خیلی وقته دیر شده.......

چی شده ....؟

چرابرنمیگردی......؟؟؟؟؟

.

.

.

برگردونذار......

 با جای خالیت هم بالین شم........

برگرد و نذار.....

 لحظه ها روبی تو سر کنم........

برگردو نذار......

 بی تو توی این تنهایی بمیرم.......

.

.

.

 آخه تو کجا رفتی.....

مگه چقد راهش به خونه دوره.....

 که شب شدوهنوز برنگشتی.........

مگه نمی دونستی.....

که از تنهایی... از بی کسی میترسم.....

چراتنها بدون من رفتی سفر......

چطورراضی شدی....

 منو با جای خالیت تنها بذاری.....

..................................................................

دیگه ندارم طاقتی.....

    دیگه نمونده فرصتی..... 

بذار یکم نگات کنم.....

شاید نباشه مهلتی.....

بذار که آخرین نفس......

با دل خوش رهات کنم....

غروب راه جاده ها....

شاید بشه نگات کنم......

شاید بشه یه بار دیگه......

تو رو تو آغوش بگیرم.....

به من بگی دوست دارم.....

جلوی چشمات بمیرم......

سر رو شونت بذارم...

پا رو قلبم نذاری....

اشک تو چشات حلقه بشه.....

به من بگی دوستم داری.....

اما همش خیال که.....

تو رو دوباره ببینم....

اگه ک پیشم نباشی.....

تو اوج غربت می میرم....

اگه یه روز تنها شدی.....

چشم به جاده ها ندوز.....

بدون یکی منتظره....

یکی دوست داره هنوز....

..................................................................

..................................................................

تقدیم ب اونی که خیلی وقته تنهام گذاشته......

خیلی وقته از یادش رفتم.......

خیلی وقته با جای خالیش زندگی میکنم........

اونی که کمال محبتو در حقم کرد..........

رفتو و دیگه ب خونه برنگشت...........

نمیدونم شده یه لحظه یادم بیفته.......

 اونی که هشت سال از رفتنش میگذره.......

ومن هنوز جای خالیشو نگه داشتم و....

نمی تونم کسی رو جاش بنشونم.........

نمی دونم کی جای منو واسش پرکرده.......

..............................................................

این دردو هشت ساله توی دلم نگه داشتم

  تاحالا ازش حرفی نزدم تا حالا شکایتی ازش نکردم....

ولی کاش بیادم می افتاد ک اینجا یه گوشه توی این خونه ....

یکی هنوز منتظره.....که زود برگرده.......

یکی که یه روزی عشق اولش بود

کاش یادش بیاد ک بهم میگفت کاری کنم هرچه  زودتر هم خونه شیم.....

کاش یادش بیفته چجوری همه خونه شدیم.....

چجوری جای سیلی پدرمو ازش پنهون کردم.....

وقتی سر روشونه ام میذاشت .....

چجوری درد شونمو به روش نمیوردم.....

آخه فقط می خاستم سر روشونه ی خودم بذاره و پیش خودم آروم بگیره......

کاش که از روزای باهم بودنمون فقط یه روزشو بیاد بیاره.....

کاش که بدونه من هنوز رو قولش حساب میکنم.......

هنوزمنتظرم که برگرده...............

.......................................................................................

.........................................................................seli

                                                           

                                   

نوشته شده در سه شنبه 24 بهمن 1391برچسب:,ساعت 16:19 توسط seli| |

از یاد تو میرم.....

یه روزی میاد که....

از یاد تو میرم....

و توی قبرستون دلت....

واسه همیشه دفن میشم....

یه روزی میاد که...

از صفحه ی ذهنت....

چه بخوام...چه نخوام...

پاک میشم....

اون روز....

زیاد دور نیست.....

شاید....

همین فردا باشه....

فردایی که.....

خوابو از چشام گرفته...

فردایی که بیادو....

 تو رو ازم بگیره ...

و تو دگه نباشی....

بارها می شد....

که دلم می گرفت...

بهت میگفتم...

از تنها شدن....

از فراموش شدن...

از مردن توی خاطراتت...

می ترسم....

همش ترس و دلهره ی....

از دست دادنت.....

شده کابوس این شبام....

انگاری....

بعد رفتنت این خونه....

حکم تابوت میشه برام....

.

.

.

اما...

امان از این فراموشی...

که همیشه....

یک قدم از من جلوتره....

با اینکه....

این روزا کنارمی....

وهی بهم میگی....

هستم...تاآخرش هستم....

اما...

دلم می لرزه....

آخه از رسیدن....

به آخرش می ترسم...

می ترسم...

که دیگه نباشی...

می ترسم....

اون روزیکی دگه رو.....

جای من....

دوست داشته باشی....

.

.

.

.

آره....

اون روز زیاد دور نیست....

اون روز که واست....

یه غریبه می شم....

روزی که....

توی خیابون از کنارم رد میشی....

وبه روی خودت هم نمی یاری...

میری و....

پشت سرت هم....

نگاه نمی کنی....

من می مونم....

با یه دنیا حسرت و.....جدایی....

.

.

.

دلم ....

تا ابد تو رو می خواد....

اما...

می دونم....

اونی که نباید بیاد....

یه روزی میادو تو رو ازم میگیره...

منو....

از دلت...

از قلبت پاک می کنه....

منم.......

آروم... آروم.....

فراموشت میشم....

می دونم که اون روز....

دور نیست....

باز فردا ازراه میرسه.....

.

.

.

.

تو هی بهم میگی....

می مونی....

تا ابد مال خودمی....

ولی نمیدونم چرا....؟

این روزادلم آشوبه....

نمی دونم چرا....؟

دلم آروم نمی گیره....

انگاری....

وقته رفتنت رسیده....

انگاری دارم....

کم کم......

ازیاد تو میرم.....

.

.

.

تورو....

قسم به عشقمون....

قسم به حرفای بینمون....

به خاطراتمون....

نذار....

که عشقمون پایانی....

داشته باشه.....

بذار....

 تا ابداین عشق....

ادامه داشته باشه.....

.........................................................

..............................................................

باتمام وجودم...

از اعماق قلبم....

تورادوست دارم...

و خواهم داشت....

اگرچه.....

من فقط تورو می خوام....

امابلاخره.....

یه روزی....

روز جدایمون سر می رسه.....

پس من....

دل به همین روزای باقی مونده.....

خوش می کنم و....

کنارت تاجون دارم....

آروم میگیرم....

شاید که فردا بیادو.....

فرصتی نباشه....

ونه تو کنارم باشی....

نه آرامشی باشه.......

..............................................................seli

نوشته شده در شنبه 16 دی 1391برچسب:,ساعت 11:28 توسط seli| |

شکستم...

 

دیدم...

شکستم....

هی به خودم می گفتم...

دگه تمومه....

بااینکه خودم روندمت از خودم....

اما چقد دلم مخاست بگم بمونی....

وقتی بهم نگاه می کردی....

چشات بهم می گفت...

دگه تمومه...

رفتی و....چیزی نگفتی....

این روزا سکوت این خونه...

برام عذابه....

این روزا....

دلم در به دره....

دلم گرفته....

با هر صدایی....

می گم شاید تویی....

دوباره اومدی....

به خونه سرزدی....

هر لحظه...

 تو التهاب اومدنت....

جون میدم....

.

.

.

.

چطور تونستی....

بزاری بری...

چه راحت....

بهم گفتی دوست ندارم....

شکستم....

گرفتار عشق تو بودم....

نموندی....

گذاشتی آتیش بگیره وجودم....

.........

......

....

..

.

یه روزی ...

یه جایی...

یکی بود...

که منو دوست داشت....

ولی حالا رفته....

کسی نیست که بدونه....

بی خبر کجا رفته....

همه ی قصه م این بوده....

چقد آسون....

قلبمو ربوده....

اما اون حالا رفته...

کسی نمی دونه  سرم چی آورده....

.

.

.

.

ازتو خیلی دلگیرم.....

ازعشق تو سیرم....

این قصه ی ماست....

میبینی چه کوتاس....

تقصیره تواه.....

 که اشک تو چشام پیداست....

حالا ازت فقط....

 یه عکس مونده برام....

که شده مونس تنهایام.....

.

.

.

 چشای خیسمو ندیدی...

که هنوزم چشم براهته...

اما تو...

چه راحت ازم گذشتی....

حتی دلت واسم نسوخت.....

دم رفتن هم....

ازم خدافظی نکردی....

.

.

.

بخدا می ترسم....

از این تنهایی....

بی کسی....

میترسم....

یه لحظه هم تو جای من باش....

یه شب تو چشم به در باش....

یه لحظه ام شده دلواپسم باش....

.

.

.

چقد امشب....

 هوای خونه سرده....

بخدا خسته م.....

پردردم.....

شبا منم واشکام....

آخه تا کی اشک بریزم...

خاستم که....

دل بکنم از عشقت.....

اما نتونستم....

بخدا سخته واسم....

آخه هنوز زوده...

 واسه مردن دلم....

بخدا سخته واسم...

بی تو بمونم.....

آخه هنوزم دوست دارم....

آخه بی تو نمی تونم.....

.

.

.

نگوچیزی بینمون نبوده....

نگو دل بریدی ازم....

بگو که.....

همه ی اینا یه خابه....

رفتنت از پیشم......

محاله.....

 

نگو همه ی قصه همین بود....

 

بگو که پیشم می مونی.....

.............................................................

...................................................................

نوشته شده در چهار شنبه 13 دی 1391برچسب:,ساعت 11:21 توسط seli| |

فرض کن حضرت مهدی (عج)به تو ظاهر گردد.

ظاهرت هست چنانی که خجالت نکشی؟

باطنت هست پسندیده ی صاحب نظری

خانه ات لایق او هست که مهمان گردد

لقمه ات در خور او هست که نزدش ببری

پول بی شبهه و سالم زهمه دارئیت

داری آنقدرکه یک هدیه برایش بخری

حاضری گوشی همرا تو را چک بکند

با چنین شرط که در حافظه دستی نبری

واقفی بر عمل خیش تو بیش ازدگران

میتوان گفت تو را شیعه اثنی عشری؟.

.....................................................................

اللهم عجل الولیک الفرج

......................................................................

نوشته شده در پنج شنبه 30 آذر 1391برچسب:,ساعت 17:47 توسط seli| |

اینم حال من......

خیلی سخته بدونی....

اونی که دوسش داری واست موندنی نیست.....

یه روزی می ذاره میره...

یه روز میاد که بی اون می مونی.....

وتواوج تنهایی میمیری.....

خیلی سخته...

بدونی واسه اون که دوسش داری....

بودونبودت فرقی نداره...

توزندگیش نقشی نداری....

ولی باز به انتظار میشینی....

این یه درد سینه سوزه....

که تو سینم اوج میگیره....

وقتی که بدونی....

اون که همه زندگیت بود...

داره میره..

داره تنهات می ذاره...

اما نمی خای باور کنی...

که یه روز بی اون تنها میمونی....

خیلی سخته...بدونی ...یه روزی...

اونی که باید بیاد....

میادسرراهش...

اونوازت میگیره...

خیلی سخته که ببینی...

عشقت جلوی چشات...

اونو بغل بگیره...

تورو کرده فراموش...

اون لحظه...

توهم پاهات می لرزن..

نمی تونی قدم از قدم برداری...

که بری جلو دستشو بگیری...

وازش بخای بازم پیشت بمونه...

خیلی سخته بفهمی ...

اونی که دوسش داری...

یه روزی میذارتت کنار...

به رو خودش نمیاره...

همه چیو میبره از یاد...

خیلی سخته بدونی...

 واسه اون که دوسش داری...

حکم مرهمو داری..

وقتی هم دردش بشه درمون...

راحت میندازتت دور....

.

.

.

وقتی بارون می باره...

تو رو کنارم میبینم...

دگه دلم تنگ نمیشه...

تو رو به آغوش میگیرم...

دوباره از بودنت کنارم...

جون میگیرم...

اما.....

همین که بارون بند میاد...

خودمو تنها میبینم...

دگه دستاتو ....

توی دستام نمی بینم...

یادت میشه....

نغمه ی تنهایی من....

اونوقته که چشای من...

جای بارون می باره..

.

.

.

عزیزم ....

بهترینم...

قول بده....

وقتی داری می ری...

یه روز بیایی سراغم...

قول بده....

واست غریبه نشم....

بازم بیایی سر مزارم...

گل عشقمو سر قبرم...

پرپرش کنی....

..

.

.

قول بده وقتی  داری میری....

یه روز دگه پیشم بمونی...

بذاری زل بزنم تو چشات...

تاکه آروم بگیرم....

تادوباره دلتنگ نشم....

.

.

هرشب که تنها میشم...

اسمتو رو کاغذ می نویسم...

و به آغوش میکشم....

واست از دلم میگم....

.

..

.

اما.......

همین که به خودم میام...

خودموتنها میبینم....

وهوای خونه بارونی میشه....

دلم بهونه گیر میشه......

هی ازم...

سراغتو میگیره....

عزیزم....

 قول بده وقتی داری میری....

یه روز دگه پیشم بمونی...

تادلم بابودنت جون بگیره...

نه بی تو جون بده  بمیره....

.

.

.

حالا که می ذاری میری...

و این چشای خیسو به یادگار میذاری....

پس بذارکه...

اشک چشامو جای آب پشت سرت بریزم....

می دونم که برنمی گردی....

اما منتظر میمونم....

خیالت راحت....

توبرو....

قول میدم کسی رو ...

جز تو بغل نگیرم....

.......................................................

.......................................................

همش میگم یه روز میاد....

چشم انتظارش میمونم....

تا روزی که پیشم بیاد...

واسش ترانه میخونم....

هنوز سواله رفتنش...

هنوز میسوزم از خیانتش.....

وقتی توی خابم میای...

حس میکنم تنها شدم....

اما چه سخته بی تو...

تو تنهایی رها شدن....

وقتی چشات یادم میاد....

اشک تو چشام حلقه میشه....

اون که توروازم گرفت....

الهی آواره بشه......

............................................................... seli

 

 

نوشته شده در سه شنبه 28 آذر 1391برچسب:,ساعت 15:8 توسط seli| |


Power By: LoxBlog.Com