فصل آخرمن

کابوس

این روزا....

توی یه خواب سیه اسیرم....

توی بند یه دیوشوم....

یه کابوس به زنجیرم.....

توی بغض و تنهایی ...

دارم جون میدم.....

این روزا...

میون دادوشیون سرگردانم....

 سرگردان....

هرگوشه و...هرسوی خونه رو...

ب دنبال گلی میگردم....

گلی ک جلوی چشام بود و...

امانمی دیدم.......

.

.

.

خواهرم .....

سینه ام تنگ است....

این چه دردیست که رهایم نمی کند.....

این غم بی انتهاچیست...؟

آخه سینه ام ب انتهای این غم نیست....

این چه دردیست رهایم نمی کند....

چرا دلم اینقد تنگ است....؟

چرا این غم در باورم نمی گنجد.....؟

.

.

.

چرا گلدان خانه خالی ست....؟

پس گل گلدان کجاست.......؟؟

این مه سیه چیست....؟

که به آسمان خانه چیره شده....؟

چرا اینقد هوای خانه بارانی ست.....؟

این چه دردیست ...

که سینه ام را چاک می دهد....

چرا این درد رهایم نمی کند...؟

کسی نیست مرا از این خواب بیدار کند....؟

هر گوشه رو ...

بدنبال آن گل میگردم....

چرا جای گل خانه خالیست....؟؟؟؟؟

کسی نیست از این کابوس رهایم کند....؟

............................................................

................................................................

این  روزا چه شبش چه روزش توی یه خواب طولانی ام....

توی یه کابوس که هر لحظه اش داره عذابم میده  و کسی نیست بیدارم کنه ....

هرچی خدارو صدازدم ...

خداهم صدامونشنید.....

.

.

.

خواهرم....

امروز چهل روزه نیومدی خونه....

گوشه گوشه ی این خونه عطرت پیچیده و....

خاطراتت ....

سینمونومیسوزونه......

خواهرم....

چهل روزه حتی صدای پاتونشنیدم....

چهل روزه همه مون ب امید اومدنت چشم به در می دوزیم....

آخه چطورمیتونم باباو مامانو آروم کنم ...

وقتی کنج اتاقمون میشینموباخاطراتت میشکنمو کسی نیست خودموآروم کنه...

وقتی اسم قشنگتو روی کاغذ میارم....

باورم نمیشه دیگه نیستی...

آخه باورش منوب مرز دیونگی میکشونه....

.

.

.جای خالیت ....

هرروز هر شب آتیش به جونمون می زنه.....

دیگه دلم طاقت نمیاره....

آخه اون کی بود که تورو از چشامون گرفتو....

تاآخر عمر اشک وب چشامون داد....

.

.

.

خواهرعزیزم....

 نو عروس خونمون...

چطور باور کنم ...

آخه سه ماه پیش.....

 توتب وتاب عروسیت بودموتوروتولباس سفید عروس دیدم......

ولی بیست وپنجم مهرماه تو کفن سفید دیدمت....

 خواهرم باورش سخته...

 نمتونم باورکنم....

با هزار آرزو رفتی....

بغض گلوموگرفته و باید توخفا هق هق کنم تا مبادا بابا مامان صداموبشنون.....

 خواهرم....

هربار که سرمزارت میام و چشمم ب اسمت می افته...

یاد حرفت که میگفتی چقد اسمم قشنگه می افتم و...

آتیشم میزنه....

آخه باورم نمیشه اسم قشنگت روی سنگ مزارت حک شده...

خواهرم  ....

نمتونم جای خالیت و نبودتو باورکنم...

نمیدونی چندوقته توحسرت بغل گرفتنتم...

توی حسرت شنیدن صداتم...

فکرنمی کردم اون خدافظی...

خدافظیه آخرته......

.

.

.

.

هنوزم این امیدو دارم یه روز برمیگردی...

آخه برام سخته توی رویا بغل بگیرمت

آخه من خودتومیخام نه رویاتو....

من میخام بیام درخونتوبزنم نه سرمزارت گل بیارم.....

آخه این سخته باور کنم دیگه نیستی....

خواهرم ...

من وسهیلا رو هیچ وقت تنها نذار.....

تاابد منتظرت میمونیم برگردی

...........................................................

.............................................................

دوستت دارم خواهرم عزیزم....

.............................................................

.............................................................

تو سمت اوج می رفتی   و  زمین پای مرا می بست.....

تورادست کسی دادم          که میدانم حواسش هست....

 ...................................................................................

باتشکراز همراه همیشگیم logaftکه توی این لحظه های سخت تنهام نذاشت....

 seli



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در شنبه 25 آبان 1392برچسب:,ساعت 16:52 توسط seli| |


Power By: LoxBlog.Com